آخرین روزهای پایان 6 ماهگی کیانم
سلام ماه قشنگ آسمون زندگیم
کیانکم الان رو پام خوابیدی و من دارم برات مینویسم تا ماندگار شه لحظات با تو بودن
مامانی امشب اومدم عکسای خوشمل پسرمو براش بزارم تو وبلاگش،این عکسهایی که آخر این پست میزارم عکسایی هستن که خودم ازت گرفتم و دادم برات آتلیه ای بسازن و خیلی خوجل شدن خیلی
عزیز دل مامان داره فضولیاش و شلوغیاش شروع میشه این روزا دیگه یه جا بند نمیشی چون یاد گرفتی غلت بزنی و تا میزارمت زمین برمیگردی به شکم و بعد به پشت و این کار رو انقد ادامه میدی تا کل خونه رو دور بزنی،تلاش میکنی که خودتو به جلو بکشی تا جهار دست و پا بری ولی هنوز موفق نشدی . پاهاتو میاری بالا و میگیری تو دستت که مامانی قربون اون پاهای کوچولت بشه
و اینکه دارم باهات تمرین میکنم تا بتونی بشینی ناز گلکم
در کل خیلی پسر ساکت و آرومی هستی و با موشی و زنبوریت بیشتر دوس داری بازی کنی و گریه و نق نق نمیکنی و تنها زمانی که شیر بخوای یا لالا داشته باشی یه کوچولو غر میزنی که مامانی نمیزاره و سریع بهت میرسه.
یه وقتایی انگار فقط دوس داری برات شعر بخونم منم برات میخونم و تو با ذوق و شوق گوش میدی و لبخند میزنی که من هلاک خنده ها و لبخنداتم
این روزا همش با بابایی میرین بیرون نون بخرین یا میرین کاری رو با بابایی انجام بدین . چیزی که بابایی آرزو شو داشت و حالا از اینکه این روزها رو میبینم در پوست خودم نمیگنجم.بابایی خیلی دوستت داره و حرف هر شبش شده اینکه دارم از لحظه لحظه زندگیم در کنار تو وپسرم لذت میبرم .
بابایی خیلی مهربون و خونواده دوسته منم تو و بابایی رو با دنیا عوض نمیکنم چون در کنار شما غرق در آرامشم.
کیانم دوستت داریم چون شیرینی زندگی ما هستی فرشته کوچولوی معصوم منی
یه وقتایی که داری با خودت بازی میکنی و حرف میزنی و غرق در دنیای کودکانه خودت هستی منو بابایی محو تماشای تو میشیم که ای خدای مهربون این کوچولو مال ماست؟؟که انقد شیرین داره تو زندگیمون جا باز میکنه واسه خودش. حسرت سالهای نبودنت رو میخوریم و شکر گذار بودن الانت هستیم پسرم
خدایا شکرت
حالا عکسهای پسر نازم
اینجا روز اول دنیا اومدنته گلم
جوجه مامان
اینم یه جوجه دیگه
به ترتیب سن گذاشتم مامانی
یه چیز خنده دار:
مامانی الان من عطسه زدم و تو ترسیدی و گریه کردی،بغلت کردم آروم شدی
الهی بمیرم برات قلبم