5 ماهگیت مبارک گل نازم
سلام عزیز دل مامانی
خیلی وقته نیومدم برات بنویسم ولی امروز اومدم که بگم 5 ماهگیت مبارکه
عزیزکم باورم نمیشه که 5 ماه رو با هم گذروندیم،5 ماه با هم نفس کشیدیم ،درون هم ،در یک بدن
5 ماهه که تو رو دارم.حسی که بسیار زیباست و دوست داشتنی،اینکه یه نفر دیگه داره درون تو رشد میکنه و نفسش از نفسته و جون تو و اون به همه بنده.فک میکنم هیچ نسبتی مثل مادر فرزندی تو دنیا وجود نداره
آخه واسه یه مدتی دو تا روح در یک بدن پرورش پیدا میکنه.این که میگم پرورش واقعا هم همینطوره،تو داری رشد میکنی در مسیر رسیدن به ذات وجودی انسانیت،من هم دارم رشد میکنم در مسیر سعادت و رسیدن به کمال انسانیت
نمیدونم چه جوری باید از خدای مهربونم تشکر کنم که این نعمت شیرینش رو به من هم عطا کرد و منو قابل دونست برای نام مادر... برای حس مادرانه...برای مادر بودن...برای تجربه عشقی مادری که از جنس عشق خالصانه خودش به بندگانش است.
خدای مهربونم شکرت میکنم و میخوام همیشه شکرگزارت باشم
بعضی موقع ها یهو بهم یه تلنگری میخوره،مثل اینکه یکی بهم میگه:رخساره حواست هست داری مادر میشی،حواست هست داری حسی بی نظیری رو تجربه میکنی،حواست هست به اونی که میخواستی رسیدی،حواست هست...
یهو به خودم میام که آره،واقعا حواسم هست؟آیا حواسم به همه اتفاقاتی که میفته و گذری ازشون رد میشم هست،حواسم هست بابت شون شکرگزار پروردگارم باشم
فرزند دلبندم،تا جایی که یادم میاد همیشه ازش کمک خواستم و اونم بهم کمک کرده واسه همینه که همیشه میگم:
"إیاک النعبد و إیاک النستعین" و "الحمد الله الرب العالمین"
تنها اونه که همیشه و همه جا بهت کمک میکنه،همیشه ازش میخوام لحظه ای حتی برای لحظه ای منو به حال خودم وا نگذارد.
تو هم همیشه توکلت به اون باشه،چون عشقی والاتر از عشق اون نیست،حتی عشق مادرانه ای که نثار فرزندان میشه نشأت گرفته از عشق لایزال اونه
ازت میخوام که هیچ وقت اونو که الان داره بهت تو بدن من زندگی می بخشه و با تمام عشقش بنده ای دیگه رو آماده بندگیش میکنه فراموش نکنی. میخوام بدونی اونه که اولین عشق رو نثار یک انسان میکنه قبل از عشق پدر و مادر و اونه که مهر و خواستن تو رو به دل ما میندازه و جرعه ای از نوع عشق خودش رو به ما هم میده تا به عنوان مادر و پدر نثار تو کنیم.
خب خوشگلم یه چیز دیگه هم میخواستم بگم شنبه رفتم پیش خانم دکتر و بعد از معاینه گفتن که خیلی خیلی وضعیتت خوبه و همه چی نرماله و اون مشکل کوچولویی هم که بود به لطف خدا حل شده.
واای نمیدونی چقده تکون میخوردی،همش دست و پاتو تکون میدادی.خانم دکتر میگفت از اون نی نی های پرتحرک هستی.هنوز نمیدونم دخمل مامانی یا پسمل مامان،برام هیچ فرقی هم نمیکنه فقط میخوام که صحیح و سالم در آغوشت بگیرم و اینو از خدای مهربونم میخوام.
خدایا همه نی نی های تو راهی صحیح و سالم بیان بغل مامان باباهاشون که هیچ چیز بهتر از سلامتی نیست.
بازم امروز کلی حرف زدم باهات
عزیزم هنوز تکوناتو متوجه نمیشم و بی صبرانه منتظرم تا این حس شیرینه، بودنت در وجودم رو احساس کنم .هفته بعد ایشاله میرم واسه سونو دوره دوم بارداری که فک میکنم جنسیت هم مشخص شه
هر چی که باشی مامانی دوست داره
فدای اون دست و پاهات
نفس من و بابایی هستی
راستی یه چیز درگوشی:
حس من بهم میگه پسری و بابایی هم میگه دختری
قرار گذاشتیم با بابا نادر که اگه پسر بودی منو تو رو ببره یه رستوران خوب یه غذایی که مامانی دوست داره بخوریم و اگه دختر بودی و حرف بابایی شد مامانی برای بابایی یه
.
.
.
پفک بخره
خب چیه؟
پفک هم خوبه دیگه ولی تو بزرگ شدی نخوری ها واست خوب نیست گل مامان
اینم یه جمله قشنگ که حیفم اومد ننویسمش:
تو بازي زندگي ، موقع يارکشی چه خوبه آدم بگه :
منو خدا، شما همه ...