امیرعلی
سلام پسر ناز مامان
سلام به روی ماهت،که بالاخره خودتو به مامانی نشون دادی.پسرکم روز چهارشنبه یعنی 92/6/6 رفتم سونوگرافی تا هم تو رو ببینم تا از دلتنگیم کم شه و هم اینکه ببینیم نی نی ناز مامان دخمله یا پسملی.
خانم دکتر که اولش کلی ازت تعریف کرد و گفت ماشاله چقد وروجک و شلوغ کاره،مامانی دنیا اومدی نباید شلوغ کنی ها باید به حرف مامان و باباییت که خیلی دوست دارن گوش کنی،نکنه بهمون بی احترامی کنی مامانم!چون اون موقع دلمون میشکنه،آخه ما تو رو خیلی دوست داریم و با تمام وجود عشقمون رو نثار تو عزیزمون می کنیم.
خلاصه،خانم دکتر گفتن که شما حالت خوبه خوب و همه چیز در حالت نرمال به سر می بره.
آخیش... خیالم راحت شد مامانی،البته تا حدودی آخه مگه میشه مامانا نگران نباشن
وقتی اومدم بیرون بابایی پرسید چی شد،منم خواستم یه کم سر به سرش بزارم.واسه همین گفتم:حالش خوبه خوبه ولی خودشو بهمون نشون نداد و معلوم نیست که دختر باباست یا پسر مامان
بابایی دیگه داشت باورش میشد که دلم براش سوخت و گفتم:حس مادرانه اشتباه نمیکنه و تو پسر مامانی،بابایی هم خیلی خوشحال شد و کلی قربون صدقت رفت عزیزم
دایی علی هم زنگ زد و وقتی بهش گفتم کلی خوشحال شد،دایی عقیدش اینه که بچه اول پسر باشه خیلی بهتره(میگه اینجوری پدر و مادر دیرتر پیر میشن،منظورش اینه که دختر زود به بلوغ میرسه و آدم حس بزرگ بودن داره)
مامانی من فقط خدامو شکر میکنم که تا اینجا و طبق سونوها،تو صحیح و سالمی
واااااااااااای نمیدونی که چقد آدم منتظر بودن تا ببینن که یه پسر به جمع خانواده اضافه میشه یا دختر
دخترا دوست داشتن تو دختر باشی و پسرا هم پسر
از مشهد که اومدیم قوچان،سیل پیامک ها سرازیر شد
جالب تر از همه اینا پدربزرگت(پدر پدری) بود که وقتی گفتیم مژدگونی بدین تا بگیم نی نی چیه،به من یه نگاهی کرد و گفت مژدگونی نمیخواد که نوه ام پسره!!!
پدر بزرگ میگه من به چهره زن نگاه کنم میفهمم که نی نیش دختره یا پسر.ولی ما که سر در نیاوردیم
خلاصه مامانی،همه از اومدنت خوشحالن و حسابی منتظر دنیا اومدنتیم
راستی مامانی فعلا که داریم "امیر علی" صدات میزنیم،اسم زیباییه،من به حضرت علی(ع) ارادت خاصی دارم و امیدوارم بتونم در تربیت تو موفق باشم تا اسمی که برات انتخاب کردیم برازندت باشه.
قربونت برم،راه سختی رو از این به بعد در پیش دارم و باید در تمام زمینه ها خودمو آماده تربیت تو بکنم چون همونجور که قبلا برات گفتم از همه چیز برام مهمتر بعد از سلامتیت ،درست تربیت شدنت و به سعادت رسوندن پسر گلمه.امیدوارم که تو هم منو تو این راه پر پیچ و خم همراهی کنی گل ناز مامانی
نمیخوام بگم من و باباییت برات آرزوها داریم چون هر کسی برای خودش آرزو داره و ما نمی تونیم به جای تو تصمیم بگیریم ولی برات آرزوی سعادت رو دارم که در هر زمینه ای که قدم برمیداری رو به سعادت و نیک فرجامی باشه.
خدای مهربونم بازم ازت میخوام به همه منتظرای این نعمت شیرینت نگاهی بیندازی و زندگیشون رو شیرین کنی.
راستی مامانی یه چیز دیگه یادم رفت بگم(هنوز دنیا نیومدی،من خودمو فراموش کردم)
امروز تولد مامانیه67/6/8 ،آره عزیزم تولدمه ،تولد 25 سالگیم،قربونت بشه مامانی،نمیخوای بهم تبریک بگی؟
دیشب با بی بی جون و دایی رضا و دایی اصغر و خاله فاطمه به اتفاق خانواده هاشون رفتیم پارک نشاط(هفت تپه)،هوا یه خرده سر بود ولی صمیمیتی که بینمون بود گرمش کرده بود
زندایی تکتم برام کیک گرفته بود،بابایی هم شیرینی گرفت و رفتیم پارک همه بهم تبریک میگفتن هم به خاطر پسردار شدنمون و هم تولدم،بعد هم با کلی دردسر بالاخره تونستیم شمع ها رو روشن کنیم و من فونشون کنم آخه هی باد میومد و خاموششون میکرد
دست همشون درد نکنه خیلی خوب بود
گل نازم منتظر یه فرصتم که برم بیرون و برات خرید کنم،خیلی دلم میخواد اتاقتو برات آماده کنم
دوست داریم و منتظریم تا صحیح و سلامت بیای تو بغلمون
بازم خدایا شکرت