حس زیبای مادرانه

سلام گل پسرم

خوبی نفس مامان

میدونم خوبی گلم،ایشاله که همیشه هم خوب باشی.آخه دیروز رفتم پیش خانم دکتر و دیدمت این دفعه صورت ماهت سمت ما بود و اون چشای نازتو دیدم.قربونت بشه مامانی که 10 سانتی(البته از سر تا کمر،آخه پاهاتو جمع کرده بودی)

مامانی رفته بودم دکتر واسه خودم،خیلی بد سرما خوردم حالم خوب نبود  ولی خدا رو شکر حال شما خوب خوب بود و دستو پاهاتو کلی واسه مامانی تکون تکون میدادی.

منم یواش یواش خوب میشم آخه یه سرماخوردگی ویروسیه.مواظب تو هم هستم نانازم

گل مامان احتمال اینکه وقتی دنیا بیای اسمتو یه چیز دیگه صدا بزنیم خیلی هست ولی فعلا با بابایی قرار گذاشتیم تا وقتی دنیا بیای همون "امیرعلی" صدات کنیم.

مامانی روزا خیلی زود میگذره،البته این برای من خیلی خوبه چون به روز تولد تو نزدیک و نزدیک تر میشیم که من و بابایی بی صبرانه منتظرش هستیم.

خب حالا میخوام از حس مادرانه ام بگم،اینکه دو سه روزی میشه که تکوناتو کامل متوجه میشم،نمیدونی چقده خوبه چون با این تکونا میفهمم تو پیش مامانی هستی و سالمی،خیلی منتظر این روز بودم تا با وجودم حست کنم.

راستی یه خبر دیگه،نمیدونم خوبه یا بد ولی اتفاق افتادکنکور ارشد آزاد قبول نشد مامانی

هرچند اگه قبول هم میشدم با وجود ناز تو نمیشد که برم ،چون اگه قبول میشدم و این ترم درس برمیداشتم امتحاناتم با تولد شما برخورد میکرد و نمیشد، ترم بعد هم که شما دنیا اومدی و اصلا نمیشه آخه هم کوچولویی و هم مامانی دلش نمیاد که تو رو بزاره و بره.ولی باید تمام عزمم رو جزم کنم تا واسه سال بعد حتما قبول شم.بابایی خیلی از این بابت ناراحت شد آخه خیلی مشتاق ادامه تحصیل منه و همچنین شما عزیزم،یعنی یه جورایی میخواد که من بخونم تا بعدا شما هم به مامانت نگاه کنی وادامه تحصل بدی،پس خودتو باید آماده کنی واسه یه مسیر سخت اما شیرین

گلم میخوام این بار دیگه طولانی ننویسم

مواظب خودت باش تا صحیح و سالم بیای بغلمون نازگلم

من و بابایی عاشقتیم با تمام وجود

قربونت بشم که الان داری تکون میخوری

حتما فهمیدی دارم در مورد تو مینویسم عشقم