کیان کوچولوکیان کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

فرشته کوچولویه مامانی

پایان پوشک گیری

1395/2/21 1:58
نویسنده : مامان رخساره
619 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر کوچولوی مامانی

واااااای نمیدونی مامانی که چقدر نوشتم شاید بیشتر از یه ساعته که دارم برات مینویسم اما نی نی وبلاگ هنگ کرد موقعی که داشتم عکسهاتو آپلود میکردم و همه نوشته هام پاک شدگریه

داشتم میگفتم مامانی چقدر زود گذشت و نی نی کوچولوی من چه زود بزرگ شد،چقد دلم میخواد زمان برگرده و یا همینجا بمونه تا بتونم خیلی بیشتر باهات عشق کنم ... غرق در بوسه کنمت و آنچنان از ته دل باهم بخندیم تا صدای خندمون تموم خونه رو پر کنه ... چه لحظه های شیرینی گذشت و چه لحظه های شیرین تری رو دارم تجربه میکنم ... یاد روزایی که لحظه شماری میکردم تا مامان صدام کنی بخیر... یاد لحظه هایی که تمام سعیمو میکردم تا بتونی پاهاتو محکم بزاری زمین و اولین گام هاتو برداری بخیر... یاد موقعی که منتظر بودم تا بتونی بشینی و غذاتو بخوری بخیر

چه زود بزرگ شدی مامان .... چقدر زود گذشت و چه لحظه های نابی رو به خاطر وجود تو تجربه کردم پسرم 

از اینکه در کنارمی خدا رو شکر میکنم و ازش میخوام که حافظت باشه

چه لحظه های سختی بود لحظه ای در انتظار اومدن تو و چقدر لذت بخشه درکنار تو بودن 

دنیا و عشق منو بابایی هستی و زندگی مون با تو  معنا گرفته 

دلم هوای نوزادی هاتو کرد و چه شیرینه مرور خاطرات با تو بودن تفسم 

اینا رو مینویسم شاید تو روزی بخونی شاید هم نخونی اما برای دلم مینویسم برای ثبت عاشقانه هام تا روزی با خوندنشون بدمم بر وجودم و با لحظه هاش زندگی کنم 

از گذشته گفتم حالا میخوام از الانت بگم مامانی

پسرم مردی شده واسه خودش و دیگه جیش و پی پی شو خبر میده و خودش شلوارشو در میاره و میره دستشویی

واااااای مامانی چند روزه دلمو میبری ،آخه وقتی دراز کشیدم میای و بغلم میکنی و محکم میبوسیمو میگی مامانی عالمه دوووووست دارم .وای اون لحظه رو با تموم دنیا عوض نمیکنم زندگیم

گاهی هم میای و برام ناز میکنی و میگی عشقم نفسم زندگی که همونجا باید درسته قورتت بدم

خوردنیهایی که عاشقشونی

سیب زمینی سرخ کرده،گوشت،مرغ،لوبیا،عسل،حلوا ارده،فرنی،شیر،بستنی،پاستیل،لواشک،چی پلت،سیب،هندونه و ...

کلا خوش ذایقه هستی و خیلی کم پیش میاد چیزیو نخوری و دوست نداشته باشی

چند وقتیه حس مالکیت نسبت به منو بابایی بهت دست داده .مثلا گوشیم زنگ میخوره وعکس بابا رو میبینی میاری گوشیو میگی بابامه بابامه یا بابایی میاد خونه میگم کی اومد میگی بابام اومد بابامخندونک

یه مدته قدرت خیال پردازی پیدا کردی میری تو اتاقت و کلی با عروسکهات حرف میزنی یا تو اسباب بازی هات برام غذا و چای درست میکنی و میدی بخورم خوشمزه

فقط یه چیزی که یه کم منو ناراحت میکنه اینه که مثلا کسی میاد خونمون یا جایی میریم همش بهم میچسبیو دوست نداری کسی بهت نزدیک بشه و بوست کنه گاهی حتی وقتی رو فاز بوس دادن نباشی ،به بابا هم دوست نداری بوس بدی و اگه بوست گنه انقد نق میزنی و میگی که من بوسشو از رو لپت بردارم بزارم رو لب بابا خخخخگیج

منو بابایی خیلی دوست داریم خوشگلم

راستی دختر عموت،آرمیتا هم به تازگی دنیا اومد و ما هم تازه خبر دار شدیم که دایی عباس شون هم قرار به زودی سه نفره شن ایشاله که به سلامتی دنیا بیاد کوچولوشون

 

یه گردش دو نفره تو پارک مامان وکیان

 

یه روز خوب چهلمیر

یه بازی دو نفره کیان و بهراد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تولد طاها و دایی رضا جوووون

 

فدات بشه مامانی 

به قول خودت 

باااااابااااای

بوس

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان کورش
21 اردیبهشت 95 23:51
عزیز دلم خیلی بزرگ و دوست داشتنی شدی،دلم خیلی برات تنگ شده بود
مامان رخساره
پاسخ
ممنون که بهمون سر زدین خاله جووووووونی
مائده
6 خرداد 95 23:45
عزیز من تو هر سنی باشه جییگره