آغاز جمله بندی های کیان جوووووون
سلاااااااام قند عسل مامان
فدای شیرین زبونیات شم مامانی
انقده شیرین حرف میزنی این روزا ،همش در پی سر هم کردن کلمه ها به همی
پریروز بهم میگی مامانی دباس بیپوشیم بیم دردرا هاپو ببینیم ( لباس بپوشیم بریم بیرون هاپو ببینیم)
یا دیشب داشتی کیک میخوردی گفتم به مامانی هم بده بعد که دادی خوردم میگی :مامانی اومزه بود؟(یعنی خوشمزه بود) جیگرتو مامانی
این روزا همش دنبال به ذهن سپاری فعل ها هستی تا فعل میگیم تکرار میکنی و خیلی هم توجهت رفته بالا
غذا که میخوری میگم کیان سیر شدی ٰمیگی سیر شدی؟
واااااااااااااااااای یه تولد تولدی میخونی که بیا و ببین
دست میزنی و میگی تولد تولد تولدت مبارک کامل و صحیح هم میگی و همه دهنشون باز میمونه از درست ادا کردن کلماتت و اسم هر کی دست نزنه رو میگی که دست بزنه ،گیر میدی همه هم باید دست بزنن
هر روز صبح که پا میشی گیر میدی مامانی نای نای ،منم آهنگ میزارم و شما هم ازم میخوای که با هم برقصیم (توفیق اجباری)
یه چیز دیگه که ازم میخوای صبحا شیر،از وقتی از شیر گرفتمت شیر شده جز لاینفک زندگیمون و هر روز صبح حتما یه فنجون میخوری
راستی مامانی این جمعه عروسی دایی عباسه و این روزامون حسابی شلوغه ،الان هم که تونستم بیام اینجا یه مقدار امروز صبح زودتر از شما زودتر بیدار شدم که تونستم بیام بنویسم برات
دقیقا روز بعد عروسی هم راهی مسافرتیم،با عمو محمود دوست بابایی و خانوادش البته به شکل تور،اولین تجربه اس این نوع مسافرت ،امیدوارم خوش بگذره و تجربه خوبی باشه
راستی یه چیز دیگه اینکه از دندونای نیشت هم سه تاش تو این چند وقتی زده بیرون و شما هم خیلی لاغر شدی،دارم بهت میرسم که باز دوباره جون بگیری
این روزا خیلی خوب با سازه ها و مکعب برج ساز هات بازی میکنی و کامل متوجه کاری که میکنی هستی
عروسکاتو مخصوصا مهربون (همون پو )و الاغشو خیلی دوست داری . ما هم تو رو خیلی دوس داریم
نمیدونم گفتم یا نه،بابایی که دراز کشیده باشه میدویی و برعکسش میکنی میگی سواری سواری و بابایی هم برمیگرده و شما سوار میشی کلی با هم حال میکنین
زندگی ما خلاصه شده در وجود تو
پسرکم
این روزا بیشتر ازت فیلم میگیریم تا عکس مامانی آخه کارت خیلی شیرینه
اینجا داشتیم میرقتیم خونه خاله بابایی
خاله شون هم داشتن سبزی پاک میکردن و شما هم مشغول کار شدی
فقط همین چند عکسو داشتم
ایشاله از مسافرت با کلی عکس برمیگردم