آغاز حرف زدن های کیان
سلام ناز گل مامان
عزیزم اومدم از کارایه این روزات بنویسم برات تا تاریخش ثبت بشه
این روزا حسابی وروجک شدی و به هر جا سر میزنی و دلت میخواد از هر چیزی سر دربیاری
تو راه رفتن دیگه ماهر شدی و خودت هم از حالت نشسته میری به حالت ایستاده خلاصه که مستقل شدی واسه خودت
عاشق راه رفتنتم مث ربات ها راه میری فدای پاهای کوچولوت
تو غذا خوردن هم دوست داری مستقل بشی ولی مستقل شدن تو برابره با نابودی خونه . واسه همین بعضی از غذاها و میوه ها رو میدم که خودت بخوری
تو حرف زدن هم حسابی پیشرفت داشتی
اینا به قبلی ها اضافه شده
نائنین = نازنین : اسم دختر داییت
مانِنِه = مائده :اسم دختر خاله ات
ایلایه = الهه : اسم دختر خاله
آله = خاله
جیش : که همون جیش
ما نون = مادر جون
بی بی = که به بی بی جون میگی
اموم = حموم
بله = بله
میگم مامانی کیانو چقد دوست داره
بگو : یه عالمه
میگی : عالم
پیشی = گربه
بالا = بالا : جهت بالا رو هم با دستات نشون میدی که من قربون اون دستات
میری جلوی در و میزنی به در . میگی مامان در یعنی مامان بیا در رو باز کن
کلا این روزا هر چی میگیم دوست داری تکرار کنی
ولی هنوز کامل تسلط نداری که دو تا کلمه رو پشت سر هم بگی
تلفن رو برمیداری و با قاطعیت شروع به الو گفتن و حرف زدن میکنی انگاری واقعا یه نفر داره باهات از اونور میحرفه
عاشق:
روشن و خاموش کردن لامپ ها هستی
زدن کلید زنگ و آیفون که تا صداش درمیاد کلی تعجب میکنی و تند تند حرف میزنی که من نمیدونم چی میگی
عاشق بیرون رفتنی و ماشین که میبینی کلی ذوق میکنی و میگی هان هان
بهت میگم کیان برو هاپوتو از اتاقت بیار میری میگردی و پیداش میکنی و میاری
چند روز پیش گذاشتمت خونه بی بی جون شون و اومدم که کارامو بکنم بعد نیم ساعت بابایی آوردت بالا که میگه اومده بودی رو پله ها و داشتی همونجور که از پله ها میومدی بالا میگفتی مامان بالا - مامان بالا و بیبی جون و بابا حسابی متعجب شده بودن و کلی ذوق کرده بودن
تقریبا متوجه همه حرفامون میشی
هر کاری میگم انجام میدی و خوشبختانه زود حواست پرت میشه و گیر نمیدی به یه چیز
در باز بشه میدویی سمت در و آوردنت به خونه با گریه همراهه
اما بازم زود حواست پرت میشه توسط مامانی
مامانی تقریبا چند روز پیش هم کتاب عکست رسید که خیلی خوب شده
یه سری عکس آتلیه ای هم دادم برات درست کردن که ایشاله به زودی میزارم اینجا برات
راستی جمعه پیش هم با دوست بابایی رفتیم روستای خودمون خسرویه
اینم عکست با یکتا جوووون
کل اون روز رو هم با این قوری گذروندی و یه لحظه از خودت جدا نکردیش
آخه با قوری های خودمون فرق داشت و تو عاشق گذاشتن و برداشتن در هر چیزی مث قوری هستی
اینم قوری مخصوص خودت تو خونه که یار همیشگیته
این عکسم گذاشتم که ببینی چقد علاقه مندی به این کار
اینجا با خنده هات داری گولم میزنی که به داخل یخچال نفوذ کنی
اینجا داری خواهش میکنی که در کشوی تختت رو برات باز کنم
کیان ذوق کرده که در بازه و میتونه بره بیرون
کیان و هاپوش که تو دستشه
این پنگوئنه ولی کیان بهش میگه هاپو
اینم یار همیشگی کیان جووونه
خواب ناز پسرم
آروم بخواب گلم که مامان و بابا همیشه کنارتن
عاشقتم کیانم
راستی مامانی امروز روز تولد نی نی دوم عمه راضیه اس
ایشاله که به سلامتی دنیا بیاد و خوش قدم باشه واسه خانوادش