عیدت مبارک نفسم

سلام گل پسرم تاج سرم

عزیزم سال نو مبارک  

آره خوشگلم وارد سال 94 شدیم و چقدر خوشحال بودم که برای سال دوم عید رو در کنار تو بودم

تو این یک سال و دو ماه و 22 روز، زندگی با وجود تو برای منو بابایی هر روزش تازگی عید رو داشت عزیزم

با هر خنده ات تمام زندگی مون پر از شادی میشد و غم و غصه ها ازمون دور میشدن و با هر کار جدیدی که میکردی و یا حرف جدیدی که میزدی وجودمون پر از انرژی و عشق و زندگی میشد.از خدای مهربونم برای داشتن تو سپاسگزارم و عاشقانه دوستت داریم

پسر ناز من هنوز هم کامل راه نمیره ولی خب داری تلاشت رو میکنی ،چند باری خودت پا شدی و رو پای خودت ایستادی و چند قدمی رفتی .چند بار یعنی سه بار که دو بارش رو بابایی دیده و من سومیش رو همین پریروز دیدم و باورم شد که خودت از حالت نشسته پاشدی و رو پات ایستادی و راه رفتی که داشتم از خوشحالی ذوق مرگ میشدم ،بی صبرانه منتظر راه رفتنت هستیم منو بابایی .این روزا خیلی دستتو ول میکنی و راه میری ولی میخوری زمین و هنوز تعادلت رو نمیتونی خوب حفظ کنی

ولی عشق مامان ،تو حرف زدن کلی جلویی . همش در حال حرف زدنی و چیزایی میگی که بعضیاشو کشف کردم چیه و بعضیاشو نه

به سگ میگی هاپی و وقتی بابایی سگمون یا همون بَبری رو بهت نشون میده صدای اونو درمیاری و میگی هاپ هاپ

تو این ایام عید هم که ماهی گرفته بودیم واسه هفت سین به ماهی ها هم میگفتی هاپی که بعد از چند باری که گفتم مامانی این هاپی نیست و ماهی بعد از اون به ماهی میگی مااااه

همزمان با بای بای کردن خودت هم میگی بای بای

به ماشین میگی هان هان

به غذا و چیز خوردنی میگی مِه

آب رو میگی آبِه

بابا رو کاملا میشناسی و صداش میزنی بابا و کلی هم باهاش دوست شدی و بازی میکنین و کافیه بابایی بخواد بره بیرون تا جوراب برمیداره میری سمتشو میگی بیم یعنی بریم و اصرار میکنی که بغلت کنه

به منم گاهی میگی عمه و گاهی هم میگی ماما که من قربون ماما گفتنت

راستی رقاصی هستی واسه خودت که نمیدونم این رقص رو از کی یاد گرفتی آخه نه من اهل رقصم نه بابایی ولی شما ماشالله

دستاتو میاری بالا و میچرخونی و کلا تمام بدنت رو میبری رو حالت ویبره و میگی نای نای

که همه عاشق این رقصیدنت شدنو تا میبیننت میگن کیان نای نای کن تو هم بلافاصله شروع به رقصیدن و دلبری میکنی

خلاصه کلام عاشقتیم

وبهتره الان خداحافظی کنم که الاناس که بیدار شی و نزاری تموم کنم کارمو