شِی شِی شِی شیطونک
اینجا شیطون بلای ما،آقا کیان رفته بود سراغ ظرف برنج که مامانی خیس کرده بود تا نهار درست کنه .
ظرف رو گذاشته بودم رو میز و خودم از آشپز خونه اومده بودم بیرون که یه آن دیدم شما آقاااا ساکت موندی تو آشپزخونه ، بدو بدو اومدم که با این صحنه هایی که پایین عکسش رو میزارم مواجه شدم .
بله جنابعالی چون قدت بلند شده ماشاله ،دستتو برده بودی بالا و ظرف رو کشیده بودی و همه برنج ها به همراه آب توشون ریخته بود رو خودتوو رو زمین.
تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که اول از شیطونیت عکس بگیرم .
من فدای شیطونیات ناز نااااازی
اینم شاهکار آقااااااااااا
برا لحظه ای که سخت مشغول کنجکاوی بود
چه کیفی میده
بَه بَه
إ مامانی
تو که اومدی
مامان جوووووون
بیا با هم بازی کنیم
ههههههه
(این حالتت مال زمانیه که میدونی شیطونی کردی
و میخوای مامانی رو گول بزنی با خنده هات که ناراحت نشم)
خودم فدای همه شیطونیات