کیان کوچولوکیان کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

فرشته کوچولویه مامانی

مریضی تو نبینم مامانی

1393/11/10 2:33
نویسنده : مامان رخساره
860 بازدید
اشتراک گذاری

بغلسلام عزیز دلم محبت

مامانی این روزا حالت روبراه نیست بدبو، سه شب پیش یعنی 93/11/6 ،اصلا نتونستی بخوابی و تا صبح گریه میکردیغمگینمن تو این یه سال به جز همون دو روز اولت که به خاطر گشنگی گریه کردی تا بحال اینجوری ندیدمت و ایشاله از این به بعد هم نبینم این حال بدت رو ترسو.چند روزی بود که حالت خوب نبود و مخصوصا شبها خواب راحتی نداشتی منم فک میکردم واسه دندونته البته شک هایی هم کرده بودم که ممکنه دل درد داشته باشی ولی فکر نمیکردم مشکل معده پیدا کرده باشی.

تا که بالاخره پریروز بردیمت پیش دکترت،خانوم دکتر اسلامی. و تمام حالت هاتو تو یک برگه نوشتم و دادم به ایشون،خانم دکتر هم گفتن که حدستون درسته و احتمال زیاد آقا کیان رفلاکس معده دارنغمگین و براتون دارو نوشت.

آره مامانی،رفلاکس معده داری و حسابی هم اذیت بودی این چند وقتی ، و من بی عقلی کردمو متوجه نشدم عصبانیو گذاشتم تو انقدر اذیت شی.ببخشم عزیزم

قضیه برمیگرده به حدود یه ماه پیش که رفتیم خونه عمو موسی شون،چون شما گرسنه ات بود و عجله داشتی منم غذا رو نچشیدم و دادم خوردی ،بعد که خوردی متوجه شدم که عذا خیلی تند بوده اونم از نوع فلفل قرمزشتعجب،و همین شد استارت تحریک معده شما کوچولوی مامانی و از همون موقع شما خواب شبت بهم ریخت و حسابی اذیت بودی.

بازم خدا رو شکر میکنم که دکتر متوجه شد و منم تونستم درست اطلاعات بدم تا پسرکم بیشتر از این اذیت نشه.قول میدم از این به بعد بیشتر از اینا مراقبت باشم گلکمبغل

خب بریم سراغ کارات بوس

یکی اینکه به دامنه لغاتت اضافه شده و اینا رو هم میگی

هاپو ، هوپ = توپ ،  جیک جیک ، جوجو ، دَدَر = بیرون رفتن

تا روسری میپوشم فک میکنی میخوام برم ددر و میای و خودتو میچسبونی بهم از پام میگیری و پا میشی و با دستت سمت در اشاره میکنی.بغل

اندازه ها رو درست بلدی ،مثلا وقتی ما داریم چای میخوریم شما اصرار داری که سر قوری رو برداری و باز بزاری سر جاش .منم میرم یه قوری خالی میارم برات که با اون بازی کنی ولی شما هر دو تا رو برمیداری راضیو جالبیش اینجاست که میدونی کدوم سر اندازه کدوم قوریه و میزاری رو همون.آرامقربون هوشت بره مامانمحبت

در کل عاشق باز و بسته کردنی چه در اتاق باشه چه در کابینت و کمد و چه در قوری و قابلمه و کلا شما عشق مننننننننننننننیییییییییییمحبت

تا در یخچال رو باز میکنم میدویی سمتش که بری توش شلوغ کاری و مامانی زودی در رو میبنده وشما هم دپرس میشیخطا خخخخخ

جدیدا یاد گرفتی ولوم آبگرمکن رو میچرخونی درسخوانآخه آبگرمکنون منبعیه . و بعضی اوقات میبینم آب سرده چون شما درجه اش رو کم کردی و گاهی هم آب داغ داغه که باز هم کار شما وروجکه

همجنان با جارو برقی حال میکنی و به محض آوردنش میری سمتشو و صداشو درمیاری و هر جا میره دنبالش میری و خودتو بهش آویزوون میکنی.در اولین فرصت حتما از این حالتت عکس میگیرم و میزارمخوشمزه

راستی مامانی بردمت بهداشت و واکسن زدم و خداروشکر اذیت نشدی ، که این بار واکسنت از بازوی دست راستت بود.

وزنت هم 10 کیلو بود و قدت هم 74 

ماشاله گل نااااااازم

 

قربون شیطونیات

 

 

دست تو بینی

کار نینی

 

فدای نشستنش و پاهای ریزه میزه اش

فدای چشای نافذشزیبا

فدا مدای خنده شیییییرینش

 

محبتبوسدوستت داریم هوار تااااااااااااااااااااابوسمحبت

پسندها (4)

نظرات (3)

دخترخاله ها...
10 بهمن 93 14:17
فدااااااااات کیان جوونی..
مامان رخساره
پاسخ
ما هم
مامان کیان
13 بهمن 93 12:35
چه شیطون شدی بلا....
صبا
29 فروردین 94 14:16
منم میخوام عکسای تولدشو ببینم خوووو
مامان رخساره
پاسخ
گریه نداره که