کیان کوچولوکیان کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

فرشته کوچولویه مامانی

چیزی نمانده به میلادت

1393/10/20 1:49
نویسنده : مامان رخساره
460 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسریمحبت

عزیزم ببخشید دیر اومدم ،یه مدت نت نداشتم و بعدش هم انقد شلوغه این روزام که نمیفهمم کی شب میشه و کی روز ،عزیز دل مامان هم که چند وقتی میشد شبا بد خواب شده بودی که فک میکنم به خاطر این دو تا دندون جدیدیه که داری در میاری و چون مامانی بد خواب تشریف داره و راحت خوابم نمیبره حسابی بهم ریختم و تقریبا تا لنگ ظهر میخوابیم با همدیگه در حالیکه تو همین حال و احوال شما سرماخورده هم شدی که دیگه تا آخرش رو بخووون هههههآرام

خب حالا که دارم برات مینویسم ساعت 1:7 بامداده و شما و بابایی لالا کردین و تقریبا همه چی به روال قبل برگشته و خواب شب هات بهتر شده و سرماخوردگیت هم همینطوربوس

عزیز دل مامانی میخوام بگم خیلی پسر صبور و با تحملی هستی با اینکه هم دندون درمیاوردی و هم سرما خورده بودی ولی اصلا گریه های زیاد نداشتی و غرغروووو نبودی که بخوای منو اذیت کنی .قربونت برم که انقد ماهیبغل،تو این چند وقت کلی کار جدید انجام دادی

- گوشی و کنترل که گیرت بیاد میگیری کنار گوشت و شروع میکنی به حرف زدن مثلا داری تلفنی حرف میزنی اگه چیزی هم دور و برت نباشه و هوس کنی تلفنی حرف بزنی دستتو میگیری کنار گوشت و شروع به حرف زدن میکنی و به منم اشاره میکنی که تو هم حرف بزنتلفن

- شونه موهاتو  که می بینی سریع میکشی به موهات ،یعنی داری موهاتو شونه میزنی که من قربون شونه زدنات

- خودت فنجون میگیری دستتو آب میخوری ،وقتی هم بهت آب میدم وقتایی که خیلی تشنت بوده ،بعد آب خوردن با لبخند شیرینی که من عاشقشم دستتو میزاری رو صورتم و این یعنی تشکر،یه تشکر عسلی برای من زیبا

- کنترل تی وی رو برمیداریو سمت تی وی میگیری یعنی دارم کانال عوض میکنم قربون هوشت برم من

- عاشق قند و شکلاتی و قندون ببینی به سرعت نور خودتو بهش میرسونی

- عاشق وسایل آشپزخونه ای و روزی بالغ بر دوساعتی رو با اونا میگذرونی،وقتی میری سراغ کابینتی که اجازه نداری بهش دست بزنی نه یواشگی به من نیگا میکنی که اگه بهت چیزی نگم همه رو پخش زمین میکنی.

- عاشق ددر هستی و به محض اینکه لباس میپوشم خودتو بهم میرسونی میگی دَدَمحبت

-وقتی صدای آهنگ میاد سریع میخندی و دست میزنیو دستاتو طوری حرکت میدی که یعنی میرقصی همزمان اگه در حالت نشسته باشی خودتو نکون میدی و اگه هم سر پا باشی اهاتو اینور اونور میکنی.من قربون نی نای کردنت شم نفسم

- کوچکترین چیزها رو با اون انگشتای کوچولوت از رو زمین برمیداری درسخوان و میکنی دهنت ولی جالب اینجاس که قورت نمیدی هیچی رو ، مخصوصا اگه یه کوچولو سفت باشه.  از این نظر کاملا بهت اعتماد دارم و اصلا نگرانت نیستم چون خودت خیلی محتاطی

-از کتاب خوندنت هم که دیگه هیچی نمیتونم بگم ،انقد آروم صفحات کتابت رو ورق میزنی و آروم آروم با خودت زمزمه میکنی که انگاری واقعا داری از روش میخونی.نفسمییییییی نفففففس

هنوز راه نمیری مامانی و ترجیح میدی همچنان با کمک گرفتن از در و دیوار بری اینور اونور،وقتی حواستو پرت میکنم که تو سرپا واستی به محض اینکه متوجه میشی سریع خودتو میندازی رو زمین ،مامانی عجله ای ندارم هر وقت دوست داشتی خودت راه میری و تمام لحظات بزرگ شدنت برام شیرینهبغل

راستی امروز چایی داغ رو در یک حرکت نمایشی ریختی رو گوشی بابایی که چیزی نمونده بود گوشی بابا داغون شه ولی خداروشکر چیزی نشدمحبت

مامانی چیزی به تولدت نمونده و این روزا همش به این فکر میکنم که چقدر زود گذشت ،

پارسال کجا بودی و الان کجا!!!

پارسال چه اندازه ای بودی و الان چه اندازه ای!!!!!!!!!!

خدایا خیلی بزرگی و شکرت میکنم بابت تمامی نعمت هات و عاشقانه دوستت دارم

اینم چند تا عکس از پسری

 

مامانی این عکس هم واسه روز شیرخوارگان علی اصغره

که چون عکسا دستم نبود نزاشته بودم تا حالا

کیان بعد حمام و آب بازی کردن با بابا جووووونش

 

کیان و فنجون دست گرفتن و آب خوردن

 

کیان موقع باز کردن در کابینت

وقتی مامانی رو یهو میبینه

نمایی از بالا

کیان خواب آلوی ناراحت بعد از گردش شبانه

خواب ناز فرشته کوچولوی من

دست و پای نینی کوچولوم

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

همون دخترخاله ها...
20 دی 93 20:03
سنااااام کیان جووووووووووووووونییییی.. چگد بوزوگ شدی تو فنچییی..!! رااااااسییی... تولد تولد..تولدت موبااارک.... کیان جووونی پیشاااپیش تولد مبااارک عزیییییییییز..
مامان رخساره
پاسخ
فداتون دخمل خاله های مهربووووووووونم مرسی
مامان کیان
24 دی 93 14:10
عزیزم خوشگلم .....چه عکسای گرفته مامان جون