پایان ده ماهگی کیانم
سلام پسر خوبم
مامانی ده ماهگیت مبارک البته با تاخیر
خب مامانی تو این فاصله پست قبلی تا الان شما یاد گرفتی چهار دست و پا میری و سینه خیز رفتن رو بوسیدی و گذاشتی کنار و همچنین موقعی که از چیزی میگیری پا میشی چند قدمی هم راه میری مثلا از مبل که میگیری وامیستی یهو میبینیم از اونور میل سر درآوردی
کلی خود کفا شدی دیگه واسه خودت،خودت از حالت دراز کش به چهار دست و پا از چهار دست و پا به حالت نشستن از نشستن به ایستادن و از ایستادن هم به سرپا واستادن
خدا رو شکر میکنم بابت سلامتیت پسرم و چقدر با هر لحظه بزرگ شدنت غرق در شادی میشم
این روزا داری تمرین میکنی که ماما و بابا هم بگی و بیشتر وقتی منو میخوای گریه میکنی و دنبالم میای و میگی ماماماما
به وسایل داغ هم که نزدیک میشی میگی جیززززززززززززززز و میری عقب
هنوز هم موقع روبرو شدن با افراد غریبه و کسایی که زیاد ندیدی شون عکس العمل گریه نشون میدی و خودتو میندازی بغل من
الان هم مث فرشته ها خوابیدی
اول یه سری عکس از کنجکاویای وروجکم میزارم
اینجا من حواسم نبود که یه وقت دیدم آقا رفته سراغ سطل قند
حالا ببینین چیکا میکنههههه
اینا چیه اینجاااااا
صب کنین ببینم
واااااااااااای
از این خوشمزه هاس که مامانی بهم نمیده
جونمی جوووووووووون
إ مامااااااااااااانی
شما از کجا اومدیییی
اینجا هم رفته سراغ سیم برق
با تمام وجود تلاش میکنه واسه رسیدن بهش که باز مامانی سر میرسه
اینجا هم واسه مواقعیه که مامانی تو آشپزخونه مشغول آشپزیه و کیان ما هم مشغول ...
اون چشاتو من بخوررررررررررم
فدای خندیدنات گلکم
عاشقانه های من نثار چشم های تو