پایان 3 ماهگی گل پسرم
سلام پسر نازم
مامانی باورم نمیشه که 3 ماه از اومدن تو گذشته وای که چقده زود گذشت و چقد لحظات با تو بودن برام شیرینه. روز به روز شیرین تر میشی عسلم
وقتی با صدای بلند برای من و بابایی میخندی حس میکنیم دنیا مال ماست وقتی با صداهایی که درمیاری و انگاری داری واسه ما حرف میزنی از خودمون بی خود میشیم مامانی
عزیزم تو واقعا شیرینی و میوه عشق من و بابایی هستی و نفسمون به نفست بنده کیانم
فدات بشم که الان روبروی من تو کریرت یه دلت خوابه و یکی بیدار عشقم
دوووووووووووووووووووووووووووست داریم نانازم
حالا میخوام عکساتو تا سه ماهگی بزارم مامانی کی بشه که واسه من و بابایی حرف بزنی چهار دست و پا بری ، راه بری
وای فک میکنم این کاراتو ببینم بمیرم برات جوجه من
خدایی ژستا رو ببینین ،عجب ژستایی
کیان و عکسهای خودش تو اتاقش
این خنده هاتو میگم مامانی که دل میبری
یکی این پت و مت رو از من جدا کنه
ما میخوایم بریم خونه مادر جونم باباس قشنگا پوشیدم
من چیکا کنم از دست این علوسکا خدایا
فدای خنده هات بشم جیگر من که وقتی میخندی دلم برات ضعف میره
انقده ناز صدا از خودت در میاری که میخوام بخورمت که باز بری تو شیمکم همون جایی که بودی