کیان کوچولوکیان کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

فرشته کوچولویه مامانی

عکسهای پسریم تا الان

اینجا داری تلاش میکنی انگشتتو برسونی به دهنت جوجوی من اینجا داری با دستات بازی میکنی قربون اون نگاه کردنت بره مامانی فدای اون چشات و اون زبونت که همش بیرونه بووووووووووووووس ...
27 بهمن 1392

یک ماهگی پسرم

سلام نازدار مامان چه زود یک ماه شد عزیز دلم، باورم نمیشه که تو یک ماهه که پیشمی چقدر زمان زود میگذره وگاهی اوقات متوجه گذرش نمیشی،پسر نازم میخوام بدونی مامانی و بابایی خیلی دوست دارن و خالصانه عشقشون رو نثارت میکنن. نمیدونم چی باید بنویسم عشقم،فقط اینو میدونم خیلی دوست دارم بعضی وقتا همینجوری نگام که بهت میفته یهو یه تلنگری بهم میخوره که این پسره منه ؟ همونی که منتظرش بودم؟ همونی که 9 ماه انتظار دیدنش رو داشتم؟همونی که 9 ماه تمام باهاش حرف میزدم خدای من،شکرت میکنم. نمیدونم چرا ما انسانها دنبال معجزه میگردیم در حالی که لحظه لحظه زندگیهامون معجزه اس،خدای من این کوچولویی که الان پیش من خوابیده چه جوری از هیچی به وجو...
27 بهمن 1392

تولد پسرم کیان

دیگه سلام نمیکنم اینجا تعجب نکن عزیزم ، چون دیگه پیشمی و هزاران بوسه و سلام هر روز نثارت میکنم. خوشگل مامانی،خیلی عجله داشتی پسرکم، گفته بودم که قراره سه شنبه،اول بهمن ماه دنیا بیای ولی جمعه 27 دی ماه ، سه روز زودتر خودتو به مامانی رسوندی.ولی مامانی خیلی اذیت شد نمیخوام ازش حرف بزنم چون شیرینی دیدنت همه چیو از یادم برد پسر ناز مامان خیلی دوست دارم پسرکم،میخوام از لحظه بغل کردنت بگم وقتی به هوش اومدم تو اتاق کسی نبود چند بار صدا زدم کیان، مامانی کجایی؟ خبری نشد تا اینکه خانم پرستار تو رو آورد و گذاشت تو بغلم و بوسیدمت و تو هم یه کمی شیر خوردی.لحظه توصیف ناپذیری بود و باز هم میگم خدا قسمت همه منتظراش بکنه اینو میخو...
7 بهمن 1392
1